ریحانه جان 13 سال وهستی جانریحانه جان 13 سال وهستی جان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هستی شیرین زبون

عالی عالی عالی عالی

عکس های محرم ٩٢

عکس های محرم ٩٢   عکس های روز های خوب محرم      عشقم چقدر خانم شدی ...  موش تو رو بخوره...      عشقشش اینه که با روبنده راه بره, می خوری زمین خووو...      مغنعه های سر شون رو از کربلا خریدم براشون. روش یا حسین (ع) و دیگری یا فاطمه(س) حک شده. خیلی ناز اند... ...
25 آبان 1392

تولد سه سالگی هستی خانم شرین زبون

تولد سه سالگی هستی خانم شرین زبون به قول خودش: بزوگ شدم ولی هنوز یه کوتولو بتّم دیگه ( بزرگ شدم ولی هنوز یه کوچولو بچم دیگه) برای دبدن عکس های تولد رنگین کمانی هستی کوچولو تشریف بیارید... بفرمایید تو , دم در بده...     خوب بعد از دو هفته دوندگی و بنزین سوزوندن و کل خیابون های تهران رو گز کردن, بالاخره تولد به خوبی و خوشی برگزار شد همون طور که می خواستم... بماند که به شدت دست تنها بودم, اما تمام دوهفته ذوق و شوق دختر گلی ها همراهم بود و مدام می گفتن: مامان این واسه تولده منه؟؟؟ و در ادامه خنده و ذوق از ته دل و ریحانه ی عزیزم : ( برق شادی در نگاه و کلامش)مامان این برا تولد هستیه؟ بهش نباید بگیم و شادی پنهان ته چش...
4 آبان 1392

خبر آمد خبری در راه است...

خبر آمد خبری در راه است... خبر آمد خبری در راه است... حدودا 7 ماه پیش بود , با با گفتن برا آبان ماه یه کاروان دارن راه می ندازن به سمت کربلا.. همسر گرام بنده هم با استقبال فراوان حاضری زدن که بله ما هم می یایم حتما... گذشت و شهریور شد. بابا, اولین نفر رو به ما : داریم اسم نویسی میکنیم اگه می خواین اسمتون رو بنویسم. آقای همسر: به سه دلیل نمی تونیم بریم... من: من که حسابی دلم گرفته بود از 6 ماه پیش به خودم وعده وعیدها داده بودم, حسابی ناراحت شدم و دلشکسته. با زری توی اتاق بودم که یهو از دهنش در رفت دارن با هیئت آقای فلانی می رن کربلاو اختیار نام نویسی چندین نفر رو هم دارن... من: مشعوف و خوشحال ولی هیئته و با بچه سخت...
2 آبان 1392
1